بسم رب الشهداء و الصدیقین
از این هزاران هزار حادثه (در انقلاب و دفاع مقدس) لااقل یک فهرست تهیه کنید
(مقام معظم رهبری حضرت آیه الله خامنه ای)
جستجو
شماره فایل
جنسیت
نام
نام خانوادگی
فرزند
شغل (محصل، کارمند، کارگر، نظامی، آزاد)
تحصیلات (زیردیپلم، دیپلم، کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکتری، حوزوی، سایر)
یگان اعزام کننده (ارتش، سپاه، بسیج، اهل منطقه جنگی، سایر)
کد ایثارگری
نوع ایثارگری (شهید، جانباز، آزاده)
ورزشکار (بلی، خیر، مشخص نشده)
هنرمند (بلی، خیر، مشخص نشده)
مقام دولتی (بلی، خیر، مشخص نشده)
شهید وقایع مهم (بلی، خیر، مشخص نشده)
شهید شاخص (بلی، خیر، مشخص نشده)
خانواده چند شهیدی
تک فرزند (بلی، خیر، مشخص نشده)
محل ولادت
تاریخ ولادت
محل شهادت
تاریخ شهادت
نحوه شهادت (انقلاب، دفاع مقدس، ترور، درگیری با ضد انقلاب، حوادث، سایر)
محل دفن شهید
محل جانبازی
تاریخ جانبازی
مدت اسارت
فیلم مصاحبه (با خود ایثارگر، پدر، مادر، برادر،خواهر، همسر، فرزند، هم رزمان، سایر)
محل مصاحبه
آثار شامل (فیلم، عکس، نوشته، صدا)
نویسنده
خلاصه فیلم وآثار
کیفیت موضوع (عالی، متوسط، ضعیف)
کیفیت آثار (عالی، متوسط، ضعیف)
سوژه (عادی، منتخب)
نحوه جستجو:
و
یا
... دریافت اطلاعات
شماره فایل
نام
نام خانوادگی
فرزند
خلاصه فیلم و آثار
تصویر
نمایش
ویرایش
800395
جلال
فخری
در آن تاریکی شب وقتی جلال را صدا کردم گفت شوخی میکنی؟؟ گفتم نه احتیاج داریم. به او تشری زدم و گفتم شروع کن دیگه. الان کاری بکن. ایشان گفت باشه. شروع کرد خواندن: همه ی گردان المهدی دست دست دست... من هم گفتم دست بزنید دیگه... ایشان شروع کرد: تود تولد تولدت مبارک بیا دوشکا رو فوت کن که امشب زنده باشی... خودش هم می رقصید و بچه ها را می خنداند. همین که داشت شعرهایش تمام میشد به ما ابلاغ شد که حرکت را آغاز کنیم. نقل از رزمنده محمد هادی
جزئیات
ویرایش
800397
احمدرضا
هاشمی
ما بچه محل بودیم و در مسجد محل و هیئت با هم بودیم. قبل از انقلاب با هم در تیم فوتبال محل بازی می کردیم. احمدرضا بازیکن خوب و با اخلاقی بود. شهید احمدرضا نوه شیخ علی نهاوندی است. مادر ایشان خانم سعیده هاشمی دختر شیخ علی نهاوندی هستند. بسیار خانواده مذهبی بودند پدر احمدرضا هم در کمیته بسیار فعال بودند. احمدرضا ورزشکار بود محافظ آقای خامنه ای بود. رشادتهای بسیاری در نوسود و نودوشه به خرج داد
جزئیات
ویرایش
800396
احمدرضا
هاشمی
شهید دوران ابتدایی را در مدرسه ی نمونه هما درس خواند. سپس راهنمایی را در مدرسه ای در قلهک و پس از آن در تپه ی قیطریه ادامه تحصیل داد. ایشان به رشته برق علاقه داشتنددر جریان انقلاب ایشان در پخش اعلامیه فعال بود ودر زیرزمین دستگاه تکثیر اعلامیه داشت و چندین بار تا مرز دستگیری پیش رفت.
جزئیات
ویرایش
800399
جلال
فخری
یک روز سر ناهار دور هم نشسته بودیم و غذا میخوردیم. من به برادرم علی گفتم: ان شاء الله وقتی شهید شدی یک گروه ارکستر جانانه می آوریم برایت سرود بخواند و حسابی تشییع مفصلی می کنیم و شما رو به خیر و ما را به سلامت. برادر گفت: اصلا، اصلا از این کارها نمیکنید ها.... من خوشم نمیاد تشریفات راه بیاندازید. نه دنبال این بود که جنازه اش برگردد و نه تشییع و این صحبت ها.
جزئیات
ویرایش
800400
علیرضا
فخری
شبهایی که رزم شبانه میرفتیم داخل ستون بودیم. من خیلی شیطون بودم و اما برادر با حیا و ساکت بود. ستون که اینطور در یک خط راست جلو میرفت برادرم هم در کنار ستون ایستاده بود. مسئول دسته و گروهان بود. وقتی از کنار ستون می گذشت من گفتم: برادر فخری خسته نباشید. فکر میکرد از نیروها به او خسته نباشید گفته اند وقتی برمیگشت بگوید سلامت باشی برادر می دید من هستم، سریعا می گفت: مسخره بازی درنیار. 107 صفحه پاورپوینت
جزئیات
ویرایش
800400
بهرام (حسن)
عرب
پدر شهید از اول ازدواج به من گفتند من سیاسی هستم کارمند وزارت دفاع بود هر از چندگاهی ایشان را می بردند و شکنجه می دادند و بازجویی می کردند و دوباره رهایش می کردند یکسال زندان سیاسی جمشیدیه بود بخاطر بحث گروهی که تشکیل داده بودند برای ترور شاه و کتاب ولایت فقیه وشاه زیر آن گزارش نوشته بود آقای عرب شما چرا؟!!
جزئیات
ویرایش
800406
قیمتی
برنجی
هنگامی که شهید صدرالله شیخیان عبدالحسین خدیو را بر دوش داشت و او را در خیابان تشییع می کردند یکی از افراد ژاندارمری با شناسایی قبلی به دوستانش می گوید که این صدرالله شیخیان است و همانی است که دنبالش هستیم و بارها فرار کرده است و در زیر پیکر شهید در چهارراه انقلاب فعلی او را به شهادت می رسانند و یکی از خانواده هایی که نزدیک صحنه ی حادثه بوده است به نام بانوقیمتی برنجی که شهید صدرالله را می شناخته است، سریع می رود و آب می آورد تا به صدرالله آب بدهد، آن نانجیب ها می گویند که این هم مادرش است و آن زن رشید هم در بالای سر آن دو شهید یعنی شهید صدرالله و شهید عبدالحسین خدیو به شهادت می رسد
جزئیات
ویرایش
800409
پرویز
صالحی
وقتی انقلاب پیروز شد من 4 سال تمام هر شب پاسداری دادم و از سال 60 تا سال 67 ماشین های سپاه را بندرعباس خالی کردیم آوردیم تهران و در سطح تمام منطقه توزیع کردیم. از من برای کار در بنیاد شهید دعوت کردند ولی من نرفتم
جزئیات
ویرایش
500316
حمید
صدرخانلو
پسرم خواب امام زمان عج را دیده بود و به پدرش که خیلی گریه میکرد گفته بود که بابا من خواب امام زمان را دیدم و در جبهه شهید نمی شوم پاورپوینت : نصیبه سادات هشمی علیا
جزئیات
تمامی موارد
/
انتخاب نشود
انتخاب شده:
نتایج: 13701 - 13709 از 13709
صفحات:
|<<
<<
...
1368
,
1369
,
1370
,
1371
>>
>>|
تعداد نمایش رکورد در صفحه:
10
25
50
100
250
500
1000
توجه : امکان ویرایش و حذف اطلاعات در بخش عمومی وجود ندارد!
powered by Iranwebmarket
بازگشت به صفحه اصلی